
آن موسیقی ای که با تو شنیدم
چیزی بیش از یک موسیقی بود
و آن نانی که با تو خوردم
چیزی بیش از نان بود
حالا بی تو همه چیز محزونم می کند
آنچه روزی زیبا بود
مرده است.
دستهایت زمانی این میز و این نقره را لمس کردند
و انگشتانت را دیدم که این جام را گرفته بود
اینها را تو به خاطر نمی آوری ای عزیز؟
و با این حال حس لمس تو بر این اشیا همیشه خواهد ماند.
چرا که وقتی از کنار آنها می گذشتی
در قلب من بودی
و با دستها و چشمهایت آنها را متبرک می کردی.
و آنها همیشه در قلبم خواهند ماند
که زمانی تو را می شناختند
ای زیبای فرزانه.